این مطلب بیانیه ی دوست گلم
 زهرا خانم اوسطی عزیز است:

حلالم کنید...

سلام دوستان. انشااله امشب عازم خانه خداهستم .امیدوارم بخاطر همه اشتباهات و کوتاهی هایی که کردم در حق شما من رو ببخشید و حلالم کنید.قول میدم که از تک تک شما اونجا یادکنم اگر قابل باشم!
راستی به تازگی یک کتاب جدید رو شروع کردم به خوندن.یک قسمت خیلی قشنگ (به نظر خودم)از اون روبراتون مینویسم:
قیدار سرش را می گیرد به سمت شهلا و به ابروهاش گره می اندازد و اخم می کند.بعد آرام می گوید:
-زیاد تو زندگی خطا کرده ام،خیلی بیشتر از تو؛برای همین با آدم خطاکارراحت ترم.آدمی که یک بار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشدو بعد هم پشیمان شده باشد،مطمئن تر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده...
این حرف سنگین است...خودم هم می دانم.خطا نکرده،تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آک بند در آمد،فلزش معلوم می شود،اما فلز خطا کرده رو است،روشن است...مثل این کف دست،کج و معوج خط ش پیداست.از آدم بی خطا می ترسم،از آدم دو خطا دوری میکنم،اما پای آدم تک خطا می ایستم...با منی؟
شهلا وسط گریه لب خند میزند و سر تکان می دهد:
-با توام...
نمی گوید باشما ...می گوید "با تو"
 
                           قیدار-رضای امیرخانی

پ.ن: خوش به حالت زهرا جون من که در آرزوی دیدار خواهم مُرد... 
پ.ن ۲: هر کسی واسه بیمارستان سوالی داشت میتونه از خانم باغبانی سوالشو بپرسه.